محل تبلیغات شما
از پله ها که می اومدم پایین اولین چیزی که دیدم چکمه های چرم عسلی دختره بود همش تو مغزمه چجوری پاهاشو ت می داد . بهمنمو روشن کردم و شعله ور شدم . تموم نشده تو انفیه دون لعنتی خاموش و ناپدیدش کردم . بعدی رو روشن کردم .بعدی رو روشن کردم . شعله ور شدم . می خواستم برم . می خواستم برم لعنتی .می خواستم قفسه ی کتابا رو بکوبم تو مغزشون . اما موندم و تو رنگ ها قاطی شدم . قهوه ای شدم . به لجن کشیده شدم و اون شب ،شب سفید اون دختره بود که من فقط اسمشو شنیده بودم

در میانه ی ننوشتن

زاده ی اضطرای جهان . چشم هایت را ببند و زمزمه کن . بگذار در دود سیگارم مخفی ات کنم ...لعنت به تو .

پس باد ما را با خود خواهد برد ...............................

شدم ,تو ,روشن ,رو ,خواستم ,اون ,روشن کردم ,می خواستم ,شعله ور ,ور شدم ,بعدی رو

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تنها خدا ... payan-nameha درس عربی